معنی پاج بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پاج بزوئن
پاشیده شدن، متلاشی
ادامه...
پاشیده شدن، متلاشی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاچ بزوئن
شکافتن، پاره کردن برخی اشیا و اجسام
ادامه...
شکافتن، پاره کردن برخی اشیا و اجسام
فرهنگ گویش مازندرانی
شاب بزوئن
قدم برداشتن
ادامه...
قدم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
غال بزوئن
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
ادامه...
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
قاپ بزوئن
قاب بزئن
ادامه...
قاب بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
کاب بزوئن
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
ادامه...
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
فرهنگ گویش مازندرانی
گال بزوئن
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
ادامه...
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاز بزوئن
گاز زدن
ادامه...
گاز زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاب بزوئن
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
ادامه...
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
راد بزوئن
صدای تندر، رعد زدن
ادامه...
صدای تندر، رعد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نال بزوئن
نعل کردن اسب
ادامه...
نعل کردن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
ناک بزوئن
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
ادامه...
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
پت بزوئن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاش بزئن
بوجاری کردن دانه ها با طبق، پارو و غیره
ادامه...
بوجاری کردن دانه ها با طبق، پارو و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پاس بزئن
چیزی را با فشار در سوراخ و شکافی نهادن، فریب دادن، سرکسی
ادامه...
چیزی را با فشار در سوراخ و شکافی نهادن، فریب دادن، سرکسی
فرهنگ گویش مازندرانی
پش بزوئن
لزراندن و تکاندن ناگهانی تن، از سوی حیوانات هنگامی که بخواهند
ادامه...
لزراندن و تکاندن ناگهانی تن، از سوی حیوانات هنگامی که بخواهند
فرهنگ گویش مازندرانی
شاش بزوئن
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
ادامه...
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
دال بزوئن
بخیه زدن، کوک زدن
ادامه...
بخیه زدن، کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
پلاش بزوئن
دو پستان بز یا گوسفند را هم زمان هم دوشیدن
ادامه...
دو پستان بز یا گوسفند را هم زمان هم دوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاج بزوئن
باز کردن تا سر حد امکان، باز گذاشتن
ادامه...
باز کردن تا سر حد امکان، باز گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بال بزوئن
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
ادامه...
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچ بزوئن
پخش شدن و باز شدنی ناگهانی، پاشاندن، پخش کردن
ادامه...
پخش شدن و باز شدنی ناگهانی، پاشاندن، پخش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرجن بزوئن
الک کردن
ادامه...
الک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت بزوئن
تکان دادن تن و بدن از سوی جانور یا انسان برای زدودن آب یا
ادامه...
تکان دادن تن و بدن از سوی جانور یا انسان برای زدودن آب یا
فرهنگ گویش مازندرانی
دار بزوئن
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
ادامه...
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پسی بزوئن
کک و مک در چهره پدید آمدن
ادامه...
کک و مک در چهره پدید آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاش بزوئن
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
ادامه...
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
توج بزوئن
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
ادامه...
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
چاک بزوئن
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
ادامه...
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خال بزوئن
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
ادامه...
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
فرهنگ گویش مازندرانی
خرج بزوئن
ضرر زدن
ادامه...
ضرر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پل بزوئن
گوسفندان را در محوطه ای محصو گرد آوردن
ادامه...
گوسفندان را در محوطه ای محصو گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی